کجا با این عجله؟
بهمون گفت“من تند تر میرم، شما پشت سرم بیاین” تعجب کرده بودیم. سابقه نداشت بیش تر از صد کیلومتر سرعت بگیرد. غروب نشده، رسیدیم گیلان غرب. جلوی مسجد ایستاد. ما هم پشت سرش. نماز که خواندیم سریع آمدیم بیرون داشتیم تند تند پوتین هایمان را می بستیم که زود راه بیفتیم.گفت: “کجا با این عجله؟ میخواستیم به نماز جماعت برسیم که رسیدیم.”
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط بشارت در 1395/10/29 ساعت 12:17:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید